خب این اتفاق خوبی است, این جهیدن خون زیرِ پوستی که بلاتکلیفی خون از کف اش ربوده بود. حال ام بد نیست اما بی خوابی های شبانه دامنه دارند و چند روز است به شدت خون دماغ می شوم. اوضاع زندگی بد نیست و درس ها تقریبا خوابیده اند. شنبه صبح می روم تهران برای انجام پاره ای از خوشی های کوچکِ دل ام. می روم نمایشگاه و بعد هم دیدن چند فیلم خوب و یک تئاتر خوب تر, و دیدن کاخ گلستان و عمارت مسعودیه و کاخ سعد آباد. می رویم که این ها را همراه آدم های احتمالی همراه یا که به همراه خود بگردیم و کمی بی خیال دنیا شویم و این خون مردگیِ ناشی از خوابیدگی های روزانه.
خیلی مخلصیم بازم.