اگه الان خیال دارید حال مرا بفهمید و ملغمه ی حواس مرا دریابید، معطوفتان می دارم به این نکات:
یک اینکه چنان در لبه ی تیغ سیر می کنم که اگه قصد داشته باشید منو ببینید، از فرط هیجان احتمالا وجود اشیایی رو در چهار راه حلق خود حس می کنید که عنقریب از اجزای گوارشیتان می باشه.
دو اینکه انقدر شاعرم و عاقل که از هجوم این دوگانگی دارم کنده می شم، ذکر این نکته ضروریه که اگر من روزی زندگیم پایان بیابه احتمالا به یکی از این دلایله:
1. له شدن زیر چرخ های ماشین های در گذار، وقتی دارم وسط وسط خیابان، از خیابان عکس می گیرم.
2. پاشیدگی وجود و هر دو بعد ذاتیم در اثر افتادن وسط دو عامل عاشقی که محرکش حواس درونیه و عاقلی که به دلیل القای جهان اطرافه!
سه اینکه دلم می خواد دوباره خیال های واهی دوره ام کنن، دلم یه خیال تخت می خواد، یه بلیط یک طرفه، یه لیوان چای زعفران و تکیه دادن و گلی ترقی خواندن. چقدر درگیرم و بی امید، و شنگول و فسرده.
چهارم اینکه خیلی مخلصیم!
ناشکیبا کانال زدم
ولی بلاگفا رو ول نمیکنم
اگر دوست داری لینکشو بدم بهت :)
سال نوت مبارک ناشکیبای عزیز :)
با کمی تاخیر
امیدوارم همیشه حس خوب داشته باشی :)
ااین پست خصوصیه..ولی ثبتشم کردی کردی کی به کیه
اگه فاز همجنس گرایی برنداری خخخ داری واسم نقش شمس پیدا میکنی برای مولانا
بی تعارف یا با تعارف اصن ااونقدر رها و با طراوت نوشتی که دلم طاقت نخوندنت رو نداره
اگر امکانش هست و دچار غرور کاذب نیستی دوس دارم بیشتر باهات در ارتباط باشم
اگرم فکر بد میکنی که هیچ
اوه اوه پس لب پررتگاهی به به
چه مرگ های شیرینی و خنده داری..البته دلیلاش
بلیط یک دوطرفه و دونفره..مدیونی بخوای از این به بعد مهمون ناخونده ای چون من نداشته باشی
نکته چهارمت دیگه خیلی لوس شد..ارادت یکجور دیگه نشون بده خخخ
راستی ما بیشتر