آپوپتوزیس

وقتی که روز آمده اما نرفته شب!

آپوپتوزیس

وقتی که روز آمده اما نرفته شب!

بر می گردم!

بر می گردم, بر می گردم به مو های مادرم, به خانه های خیال, به کوچه های خاطره, به خیابان های شلوغ, به فیلم های متوالی, به خانه ی پدری, به آن پسرِ در صفِ سینما, به روز های سرخوشانگی نوجوانی و کباب دستی های متوالی, بر می گردم به هجای نگاه های میثم, به شمردن قاب های اتاقم, بر می گردم به برگشتن از مدرسه در هیاهوی بلوغ, به پیچیدن نمودار غلظت تستوسترون با کلفت شدن صدا و محکم شدن احساس, بر می گردم, بر می گردم به چای های هفت و ده دقیقه ی مادر, به او, به تعبیر رنگ ها, به پژوی مشکیِ سرِ حال, به حرف های تاریخی, به حسرت این که چرا یک بار گوش نداده بودم به صدایش!

بر می گردم حتما, من روزی خواهم آدم و پیغامی خواهم آورد...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.